چیک چیک بارون!!!

به وبلاگ خودتون خوش اومدید!

سلام بعد6ماه

واخخخخخخخخخییییییییییش وبم درررست شد

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت17:41توسط m.raha | |

وای چراوبم اینطورشده؟!؟!

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت15:24توسط m.raha | |

 

k828sirmjjw29ag0w6j.jpg

 

f5vttas7sxmqezzjuhci.jpg

 

qaghsy58omwsgy1m9f36.jpg

 

7hmvr7i08j1seh7cy5k.jpg

 

3qcxkkpaq7orhhpl1u6q.jpg

 

hydt6pq17o00buted2zg.jpg

 

vmkw1xtzrmsiadbwning.jpg

 

9z5lg7pw4du3cgrfqpj4.jpg

 

6jk38gb1wxv2otm4xx.jpg

 

0inda5qqbsneoxyr599x.jpg

 

xib0yem4wrw5anwae71.jpg

 

yxx8j25zvbcb7z46j277.jpg

 

fgv2iemb56pnz7y0s5kp.jpg

 

+نوشته شده در یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:,ساعت19:9توسط m.raha | |

+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت1:51توسط m.raha | |

 

وقتی بزرگ میشوی ، دیگر خجالت میکشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای میخوانند ، دست تکان بدهی
...
خجالت میکشی دلت شوربزند برای جوجه قمریهایی که مادرشان برنگشته

فکرمیکنی آبرویت میرود اگر یک روز مردم ــ همانهایی که خیلی بزرگ شده اند ــ دلشوره های قلبت را ببینند و بتو بخندند

وقتی بزرگ میشوی ، دیگر نمیترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید ، حتی دلت نمیخواهد پشت کوهها سرک بکشی و خانه خورشید را از نزدیک ببینی

دیگر دعا نمیکنی برای آسمان که دلش گرفته ، حتی آرزو نمیکنی کاش قدت میرسید و اشکهای آسمان را پاک میکردی !

وقتی بزرگ میشوی ، قدت کوتاه میشود ،آسمان بالا میرود و تودیگر دستت به ابرها نمیرسد، و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چه بازی میکنند

آنها آنقدر دورند که حتی لبخندشان را هم نمی بینی ، وماه ـ همبازی قدیم توـ آنقدر کمرنگ میشود که اگر تمام شب راهم دنبالش بگردی ، پیدایش نمیکنی !

وقتی بزرگ میشوی ، دور قلبت سیم خاردار میکشی وتمام پروانه ها را بیرون میکنی وهمراه بزرگترهای دیگر در مراسم تدفین درختها شرکت میکنی
وفاتحه تمام آوازها وپرنده ها را می خوانی !

ویک روز یادت می افتد که سالهاست تو چشمانت را گم کرده ای ودستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای !

آنروز دیگر خیلی دیر شده است ....
فردای آنروز تو را به خاک میدهند
و میگویند :
خیلی بزرگ شده بود.

+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت1:15توسط m.raha | |

 

سلااااااااااااااام !یه سری عکسای سه بعدی براتون گذاشتم!به نظرمن خوشجله!

 

بقیش توادامه مطلبه بدوبدوبروببین!!!!!


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:سه بعدی,تصواویرسه بعدی,ساعت17:25توسط m.raha | |

 

من سرم توی کار خودم بود 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

بعد یه روز یه نفرو دیدم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

اون این شکلی بود 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

ما اوقات خوبی با هم داشتیم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

من یه کادو مثل این بهش دادم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

و منم اینجوری بهشون جواب میدادم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

اما روز عشق اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

و من اینجوری بودم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

بعدش اینجوری شدم 
 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

احساس من اینجوری بود 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

بعد اینجوری شدم 

پدر عاشقی بسوزه که من را به این روز انداخت !!! ( تصویری) - www.taknaz.ir 

بله....آخرش به این حال و روز افتادم 

+نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت2:36توسط m.raha | |

203644_406.jpg

+نوشته شده در یک شنبه 11 دی 1390برچسب:,ساعت14:51توسط m.raha | |

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 10 دی 1390برچسب:,ساعت17:52توسط m.raha | |


... ۱.توی ماهیتابه روغن میریزن

۲.اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

۳.تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

۴.چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن




پسرها :



۱.توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

۲.توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۳.ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

۴.توی ماهیتابه روغن میریزن

۵.توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

۶.یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

۷.چند تا فحش میدن

۸.دنبال کبریت میگردن

۹.با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

۱۰.ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!

۱۱.ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

۱۲.تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

۱۳.چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

۱۴.میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

۱۵.تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

۱۶.روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

۱۷.تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

۱۸.دنبال نمکدون میگردن

۱۹.نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

۲۰.دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۲۱.نمکدون رو پر از نمک میکنن

۲۲.صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۳.نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

۲۴.بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

۲۵.چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

۲۶.توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

۲۷.با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

۲۸.صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۹.سریع برمیگردن توی آشپزخونه

۳۰.تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

۳۱.ماهیتابه رو میندازن توی سینک

۳۲.دنبال ظرفهای مسی میگردن

۳۳.قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

۳۴.چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

۳۵.یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

۳۶.چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

۳۷.یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

۳۸.روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

۳۹.چند تا فحش میدن و بلند میشن

۴۰.نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

۴۱.قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

۴۲.چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

۴۳.با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن

۴۴.پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

۴۵.نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن

(هه عجب ذوقی کرده ها)

+نوشته شده در چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:,ساعت15:53توسط m.raha | |