چیک چیک بارون!!!

به وبلاگ خودتون خوش اومدید!

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

و

به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

 

 

 

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

و من غافلگیر شدم
 
سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
 
Gustave Caillebotte - Jour de pluie à Paris.jpg

 

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.
و

و

و

و


چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چشممان نرود دو قدم از

هم دورتر راه برویم
.
.
.

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم

تنها برو
.
.
 


 

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت5:46توسط m.raha | |

 

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن

 

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن
گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگلم... بوس بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

 

بعد از قطع کردن تلفن :
دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت5:32توسط m.raha | |

سلااااااام!چطورين؟!من که بدک نيستم!آمروزجمعست ازصبح که بيدارشدم بازخوابيدم هههه يعني کلادرعالم خواب سيرميکنم!!حالاهم بيدارشدم که بشيننم اگه خداقسمت کنه يه چارخط درس بخوونم!!!!واي انگاري ايشا...فرداامتحان نداريم!خداروشکر!البته اگه اين دبيرباز...!خب ديگه ازخدمتتون مرخص ميشيم به دروس ومابقي کارابرسم!راستي يه روزگفتم روزام خيلي تکراري شده ولي اين چندروزه گذشته حقاتمام وقايعش خيلي غيرمنتظره بود!يه سوتي ازاين هفتمم بگم بعدبرم!بعدازده سال درس خوندن يه باربراامتحانمون خيلي نگران بوديم اونروزوقت نکردم بخونم ساعت سه ونيم صبح بلندشدم به خوندن!رفتم مدرسه گفتن امتحان براهفته بعده!هههه همچي ضايع شدم تاظهرش اعصاب نداشتم حالانه تاظهرش ولي کلاحالم گرفته شد!خب ديگه باباي!

+نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت14:32توسط m.raha | |

 

 

 

حتی یک دقیقه هم صرف فکر درباره کسانی را که دوست ندارید نکنید .


دستی که به شما گل سرخ می دهد همیشه معطر است .


 

 

 

  لطفا سعی نکنید که در زندگیتان به کسی کمک کنید .
 لطفا سعی کنید که اول به خودتان کمک کنید .
اگر تونستید به خودتان کمک کنید
 پس به بقیه هم می توانیدکمک کنید 

 

 

برای رسیدن به هرچیزی باید بهای آنرا پرداخت

+نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت5:40توسط m.raha | |

من بی پناهم تو بی گناهی

 - دل به تو دادم ،

چه اشتباهی از تو کشیدم شکل کبوتر

- نقاشی ام رو بگذار و بگذر تو این نبودی ،

من بد کشیدم

- آخه دلت رو هرگز ندیدم تو بی گناهی ،

من بی پناهم

- ایمن بمانی از اشک و آهم

+نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت6:2توسط m.raha | |

نظریادت نشه هاااا!

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد.
 این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد.
بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،
‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده
 بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10
کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم.
اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد.
 آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست.
 پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن
 بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد.
 اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه
ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره .
 فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن.
 حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست
قربانت .. مادرت
راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌
ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم

+نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390برچسب:,ساعت5:55توسط m.raha | |

دو دریچه،دو نگاه،دو پنجره

دو رفیق،دو همنشین،دو حنجره

دو مسافر تو مسیر زندگی

دو عزیز دو همدم همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم

قصه ی عاشقی رو بلد شدیم

فکر میکردیم آخر قصه اینه

جز خدا هیشکی ما رو نمیبینه

دو غریبه دو تا قلب در به در

دو تا دلواپس این چشمای تر

دو تا اسم،دو خاطره،دو نقطه چین

دو تا دور افتاده ی تنها نشین

عاقبت جدا شدن دستای ما

گم شدیم توو غربت غریبه ها

آخر اون همه لبخند و سرود

چشم پر حسادت زمونه بود ....

+نوشته شده در چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:,ساعت5:35توسط m.raha | |

 

ﻋﺮﻭﺱ ﻋﺎﺩﯼ: ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎ ﺑﻠﻪ (ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻮﻟﺎ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻠﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ.)

ﻋﺮﻭﺱ ﻟﻮﺱ: ﺑﻊ..........ﻟﻪ!

ﻋﺮﻭﺱ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺆﺩﺏ: ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺪﺭﻡ، ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ، ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ، ﺩﺍﯾﯽ ﺟﻮﻥ، ﻋﻤﻪ ﺟﻮﻥ،...، ﺯﻥ ﻋﻤﻮ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ، ﻧﻮﻩ ﺧﺎﻟﻪ ﻋﻤﻪ ﺷﮑﻮﻩ، ﺍﺷﮑﺎﻥ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ... ، ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺯﻥ ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻪ ، ﻗﺪﺳﯽ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺟﻮﻥ ، ... ، ... (ﺍﯾﻦ ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﮕﻪ ﺑﻠﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ... !)

ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﺭﺝ ﺭﻓﺘﻪ: ﺑﺎ ﭘﺮﻣﯿﺸﻦ ﮔﺮﯾﺖ ﺗﺮﻫﺎﯼ ﻓﻤﯿﻠﯽ ... ﺍُ ﯾﺲ

ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ: ﺍﻭﻫﻮﻡ

ﻋﺮﻭﺱ ﭘﺎﭼﻪ ﻭﺭﻣﺎﻟﯿﺪﻩ: ﺑﻪ ﮐﻮﺭﯼ ﭼﺸﻢ ﭘﺪﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﻏﺎﻟﻪ (ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ) ﺁﺭﻩ.... ( ﻭﺿﻌﯿﺖ
ﺩﺍﻣﺎﺩ ﮐﺎﻣﻠﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ)

ﻋﺮﻭﺱ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ: ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪﻡ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﺧﺸﺎﻥ ﺑﻨﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﮐﯿﻤﯿﺎﯾﯽ، ...، ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺎﺗﺮ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻓﯿﻌﯽ، ... ، ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻧﻌﻤﺖ ﺍ.. ﮔﺮﺟﯽ ، ﺷﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﻗﺼﺎﺏ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ، ﺭﻭﺡ ﭘﺮ ﻓﺘﻮﻩ ﻣﺮﺣﻮﻣﻪ ﻣﻐﻔﻮﺭﻩ ﻣﺮﻟﯿﻦ ﻣﻮﻧﺮﻭ، ﻣﺮﺣﻮﻡ
ﻣﺎﺭﻟﯿﻦ ﺩﯾﺘﺮﯾﺶ، ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻐﻔﻮﺭ ﮔﺮﯼ ﮔﻮﺭﯼ ﭘﮏ ﻭ ... ﺁﺭﯼ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻠﻠﻮﯼ ﺧﺒﯿﺚ ﺑﺴﻮﺯﻡ ﭼﻮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﺗﺶ ...

ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺍﺵ ﻣﺸﺘﯽ: ﺑﺎ ﺍﺟﺰﻩ ﺑﺮﻭﺑﮑﺲ ﻣُﺠﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﺍﻡ!! ...

ﻋﺮﻭﺱ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺆﻣﻦ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪ: ﺑﺴﻢ ﺍ.. ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺴﺘﻌﯿﻦ ﺍﻧﻪ ﺧﯿﺮ ﻧﺎﺻﺮ ﻭ ﻣﻌﯿﻦ ... ﺍﻋﻮﺫ ﺑﺎ... ﻣﻦ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺟﯿﻢ ﯾﺲ ﻭ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺍﻟﺤﮑﯿﻢ .... ﺍﻟﯽ ﺁﺧﺮ .... ( ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ) ﻧﻌﻢ

+نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت5:57توسط m.raha | |

سلام چطورین؟من که زیادخوب نیستم اصلاحال وحوصله ندارم همه روزاشده تکراری!

واقعاحوصله ندارم الانم حوصله نوشتن ندارم برام دعاکنیییییییییییییییییییید!!

+نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,ساعت5:13توسط m.raha | |

سلااااااااااااااام دخمل پسلا!!!خوبین؟؟؟فقط وفقط اومدم بگم روز دخمل خانووووم های نازمباررررررررک!!!!

+نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,ساعت5:12توسط m.raha | |

بازم یک سلام آبی !!خوبین؟؟؟

واااااااااااااااااااااای دیشب استقلالمون بردمن که بازی روندیدم نمیدونم چطوربوده اماهمین که استقلالمون برده مهمه!!!!!!

بازم صدرنشینییییییییییی!!!

+نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت5:43توسط m.raha | |

 

خداوندا مرا یارى ده تا قبل از اینکه در مورد راه رفتن کسى قضاوت کنم،قدرى باکفشهاى او راه بروم.

+++++++++++++++

خداوندا! در این برهوت عاطفه هر که را تتمه دلی برای مهر ورزیدن هست، گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن. خداوندا! به ما آن چنان فراستی عطا کن که عشق را از هوس باز شناسیم و نور رحمان را از تار شیطان تمیز دهیم و میان حقیقت و باطل حقیقت اندود فرق بگذاریم.

+++++++++++++++

به خدا گفتم "خسته ام" گفت : " لا تنقطوا من رحمه الله ... از رحمت خدا ناامید نشوید."
گفتم : " هیچ کسی نمیدونه تو دلم چی میگذره" گفت : " ان الله بین المرء و قلبه ....
خدا حائل است میان انسان و قلبش."
گفتم : " هیچ کسی رو ندارم." گفت : " نحن اقرب الیه من حبل الورید... ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم."
گفتم : " ولی انگار اصلا منو فراموش کردی" گفت : " فاذکرونی اذکر کم ... منو یاد کنید تا یاد شما باشم."

+++++++++++++++

خدایا! مرا به بزرگی چیزهایی که ارزانی کرده ای آگاه کن تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را بهم نریزد.

+++++++++++++++

آرامش، نبودن جدال نیست تجربه حضورخداست همیشه برایت آرزوى آرامش دارم

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت5:56توسط m.raha | |

 

زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!

 

پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !

 

یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !

چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در حالیکه او گریه می‌کرد ، من می‌خندیدم ! نمی‌دانم چرا ؟!

 

هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !

نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!

دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !

هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد ( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!

بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک کاردانی‌ام را که هنوز نیمی‌از واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!

بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ، گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!

سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت ! قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و ... رو گذاشتیم !

چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که می‌خواست بره کلاس اول ، دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا می‌خوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !

شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم و حالا باید دندان مصنوعی می‌خریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمی‌داد ، دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !

هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ، پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمی‌دادند

هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !

نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ، زیادی حرف می‌زدند و فردای همین حرفهای زیادی بود که به طور نا بهنگامی ‌خدا بیامرز شدم !!!

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت5:48توسط m.raha | |

 

می گن مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر میکنند ، اما مردهای متاهل بسیار بیشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ می کنند.

********************

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهام دوست نداری؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم!

********************

زن : اگه امشب نیایی بریم خونه مامانم دیگه منو نمی بینی!
مرد : برای چی؟
زن : واسه اینکه چشماتو در می آرم!

********************

همسر یه تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه : غصه نخور عزیزم ، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زن میگه : خوب همین عصبیم میکنه دیگه!

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت6:1توسط m.raha | |

سلام به همه ی دوستای گلم

بازروزازنوروزی ازنو!!!دوباره شروع شدیک سال جدیدچی؟مدرسه هادیگه!!!واااااااااااااااااای

خب دیگه بای بدم برم حاضرشم برم مدرسه

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت5:52توسط m.raha | |

 

من به آیین گل نسترن است

که به احساس توایمان دارم

توبرایم به حضورشبنم

به وجودگل یاس میمانی

به تومی اندیشم نه بدان شمعی که ازوجودت گرم است

به توکه باوزش بادبه خوبی میپیچی

شب آرام خیال دل تنهای من!

آسمان دردغریب کوچ رامیداند

به تومی اندیشم

به همان حادثه تلخ نگاه

به تمنای غروردل من

به همان دفترسبزرویا

به سکوت دل دریا

به غروبی پرازعِطرقشنگ گل مریم

وبه آن آبی آرام بلند

که برایت یک سبدلاله ی قرمزدارد

به تمام هستی

به جزآن هستی من

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت2:8توسط m.raha | |

 

به نظرشماباهم بودن بدون عشق بهتره یاجدایی باعشق؟!؟!؟

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت4:59توسط m.raha | |

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

سلام چطورین؟!من که ازدیروزخوب نیسم !!دیدیدازآخراین اس اسمونوچشم کردن !!!الان اون رینالدوازکجاپیداش شد

یکی نیس بره بهش بگه پدرت خوب مادرت خوب توهم چنددقه براستقلال بازی کردی کل بازیات چنددقه میشه باگلات 6امتیازبرااستقلال آوردی که حالابه خاطرتو6امتیازازماکم کنن!البته اونم پولشومیخواد....

ولی یه خبرخوبیم دادن دیروزبالاخره مدیرعامل دارشدیمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدایول بزن دست قشنگرو!ایشالله آقای فتح الله زاده پوله همه روپرداخت میکنه!!!به کوری چشم حسوداش!!!تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد!

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت4:56توسط m.raha | |

 

بازباران باترانه باگوهرهای فراوان میخوردبربام خانه...

ههه بقیشویادم شده!!!یادش بخیرچه زودگذشت ها!!!

واااااااااااااااااااای همش یک رروزه دیگه تامدرسه ها....بازشروع یک سال جدیدوبازشروع شربازی!!!

میگن امسال خیلی بایدبخونیم!!!البته فک کنم راست میگن کتاب تاریخ ایران جهان ...واااااای چی بگم دویست وخورده ای ...چطوری بخونییییم نییدونیم ما!!!

ولی ...هیچی چی بگم دیگه ؟!!

امیدوارم همتون یک سال خوبوشروع کنید!!!

همین دیگه بابای!!تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد!!!!!

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت4:50توسط m.raha | |